پایگاه خبری خانه فوتبال:

 اگرچه من یک سال کوچک تر از او بودم اما زندگی آرام و شرافتمندانه ای داشتم چراکه همسرم زنی قانع و مهربان بود. من تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بودم و اگرچه شغل مهمی نداشتم اما تلاش می کردم زندگی خوبی داشته باشم.

خلاصه یک سال بعد از برگزاری مراسم عقدکنان من و سیما زندگی مشترکمان را در یک منزل کوچک اجاره ای آغاز کردیم و یک سال بعد هم صاحب دختری شدیم که شیرینی خاصی به زندگی ما بخشید.

با به دنیا آمدن «آیدا» همسرم درگیر امور بچه داری شد و من هم برای آرامش آن ها کار می کردم تا این که به طبقه چهارم یک مجتمع مسکونی در منطقه قاسم آباد نقل مکان کردیم. زندگی ما به همین ترتیب سپری می شد تا این که روزی در محل کارم با خانمی ارتباط برقرار کردم و این آشنایی به فضای مجازی کشیده شد.

این اشتباه بچه گانه مرا درگیر اعتیاد به فضای مجازی کرد تا جایی که مدام برای آن زن پیام می فرستادم یا پنهانی تماس های اینترنتی می گرفتم ولی حدود چهار ماه قبل همسرم متوجه پیامک های عاشقانه در گوشی من شد و فهمید که با ترانه رابطه دارم.

از آن روز به بعد زندگی ام به هم ریخت و همسرم مرا متهم به خیانت می کرد. دیگر زندگی ام تیره و تار شده بود و روابط بین من و سیما به سردی گرایید. با آن که به او قول دادم و ارتباطم را به طور کامل با ترانه قطع کردم اما همسرم نمی توانست این ماجرا را فراموش کند.

دیگر هیچ گاه نتوانستم اعتماد از دست رفته او را به دست بیاورم تا این اشتباه ناخواسته را جبران کنم چراکه من فقط به خاطر افکار کودکانه درگیر این رابطه غیراخلاقی در فضای مجازی شدم.

این ماجرا از ذهن همسرم بیرون نمی رفت و او را دچار ناراحتی های روحی کرده بود تا جایی که یک بار با خوردن چند عدد قرص دست به خودکشی زد که من به طور اتفاقی متوجه موضوع شدم و او را به بیمارستان رساندم و بدین ترتیب از مرگ نجات یافت اما خانواده اش از من به خاطر فشارهای روحی و روانی که بر او وارد کرده بودم، شکایت کردند.

با وجود این، هیچ گاه فرزندشان را نزد روان پزشک نبردند چرا که من نمی توانستم در این باره حرفی بزنم. اعتماد و اطمینان سیما به طور کامل از من سلب شده بود و اگر حتی نام روان پزشک را بر زبان جاری می کردم او به شدت عصبانی می شد.

از سوی دیگر من هم اشتباه بزرگی را مرتکب شده بودم و نمی دانستم چگونه به زندگی شیرین گذشته ام بازگردم. در همین حال بود که همسرم به دنبال این ناراحتی های روحی قصد داشت خودش را از پله های آپارتمان پایین بیندازد که من مانع شدم و با سروصدای ایجاد شده، همسایگان او را به منزل بردند تا آرامش خودش را بازیابد.

در این شرایط من هم بلافاصله با مادر زنم تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما بیاید ولی هنگامی که مادرش سعی داشت او را آرام کند در یک لحظه سیما به بهانه نوشیدن آب از اتاق بیرون آمد و خود را از روی تراس ساختمان به پایین پرت کرد. حیرت زده و ناباورانه خودم را بالای سرش رساندم و همسایگان نیز با اورژانس تماس گرفتند.

اگرچه پیکر غرق در خون همسرم را به بیمارستان رساندم ولی او جان خودش را از دست داد و من هم توسط ماموران به کلانتری منتقل شدم و حالا نه تنها آینده من تباه شده است بلکه دختر چهار ساله ام نیز با رنج بی مادری بزرگ می شود و… .

شایان ذکر است، بررسی های بیشتر با دستورات ویژه قضایی توسط افسران تجسس کلانتری قاسم آباد مشهد در این باره ادامه یافت.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: