پایگاه خبری خانه فوتبال:

دست درازی هولناک به زن جوان در خیابان اتفاق افتاد.دست درازی هولناک در تهران بود.دست درازی کار کثیفی است و عواقب روحی فراوان دارد.ماجرای دست درازی هولناک را بخوانید

ماجرای دست درازی سیاه به دختر جوان در میان شمشادهای خیابان 

دختر جوانی به پلیس مراجعه و از مرد موتورسواری به اتهام آزار و اذیت شکایت کرد.او در تحقیقات گفت: در شرکت خصوصی کار می‌کنم و شب حادثه از سوی شرکت برای بازدید از نمایشگاهی به شمال غرب تهران رفتم. هنگام برگشت خیلی دیر شده بود هرچه منتظر تاکسی ایستادم در آن وقت شب کنار بزرگراه تاکسی نیامد و من هم به ناچار سوار موتورسیکلتی شدم که جلوی پایم توقف کرد. فکر کردم مسافرکش است از آنجایی که خیلی دیرم شده بود سوار شدم.
اما ناگهان او تغییر مسیر داد وقتی اعتراض کردم موتور را نگه داشت و با یک چاقو تهدیدم کرد بعد هم مرا به داخل شمشادها کشید و با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. من می‌خواستم از خودم دفاع کنم به همین خاطر با او درگیر شدم و سر و صورتش را زخمی کردم. مرد موتورسوار پس از آزار و اذیت، مرا رها کرد و من با وجود تاریکی شب موفق شدم شماره پلاک موتورسیکلت را حفظ کنم.
با شکایت دختر جوان، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد و در بررسی‌های اولیه و با استعلام شماره پلاک موتورسیکلت مأموران به مرد جوانی رسیدند. اما وی در تحقیقات مدعی شد که مدتی قبل موتور را قولنامه‌ای به برادرزنش فروخته است.
زمانی که کارآگاهان به سراغ برادرزن او رفتند، مشخص شد که او نیز موتورسیکلت را به مردی به نام بهنام فروخته است.
مأموران بلافاصله راهی خانه بهنام شدند اما مرد جوان متواری شده بود.

در ادامه بررسی‌ها تصویر بهنام به‌دست آمد و شاکی جوان با مشاهده تصویر بهنام، او را به عنوان مرد آزارگر شناسایی کرد. بدین ترتیب تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه دارد.

دست درازی کثیف داماد به خواهر زن

دست درازی
مهر سال 1400 دختر نوجوانی به نام سمیرا همراه پدرش به اداره آگاهی رفت و در شکایتی گفت چند روز قبل پدر و مادرم برای شرکت در یک جشن عروسی به شهرستان رفته بودند اما من و خواهر کوچک‌ترم را به خاطر اینکه باید به مدرسه می‌رفتیم با خود نبردند و برای اینکه تنها در خانه نمانیم ما را به خانه خواهر بزرگم میترا که به تازگی ازدواج کرده، بردند.
مهر سال 1400 دختر نوجوانی به نام سمیرا همراه پدرش به اداره آگاهی رفت و در شکایتی گفت چند روز قبل پدر و مادرم برای شرکت در یک جشن عروسی به شهرستان رفته بودند اما من و خواهر کوچک‌ترم را به خاطر اینکه باید به مدرسه می‌رفتیم با خود نبردند و برای اینکه تنها در خانه نمانیم ما را به خانه خواهر بزرگم میترا که به تازگی ازدواج کرده، بردند.
او در ادامه گفت:یک روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم متوجه شدم خواهرم خانه نیست و برای خرید بیرون رفته است. خواهر کوچکم چون خسته بود به اتاق رفت و خوابید، در همین موقع شوهرخواهرم به من نزدیک شد و بعد از دقایقی متوجه شدم قصد دارد آزارم بدهد وقتی مقاومت کردم او کتکم زد و به زور به من تعرض کرد بعد هم تهدیدم کرد که نباید در این‌باره با کسی حرف بزنم.
پس از اظهارات سمیرا، وی با دستور قضایی به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان این سازمان پس از معاینه شاکی، در گزارشی اعلام کردند دختر نوجوان علاوه بر آزار و اذیت مورد ضرب و شتم هم قرار گرفته و آثار آن به وضوح مشخص است.
به این ترتیب نادر 30 ساله بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. وی در بازجویی‌ها منکر اتهام تجاوز شد اما با توجه به مدارک موجود برایش کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 11 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه پدر سمیرا به جایگاه رفت و گفت: وقتی از شهرستان برگشتیم به سراغ بچه‌ها رفتیم و آنها را به خانه بردیم اما خیلی زود متوجه شدیم سمیرا حال خوبی ندارد. اوایل فکر می‌کردیم به خاطر دلتنگی و ناراحتی این‌طور شده اما وقتی دیدم مدام بهانه می‌گیرد و گریه می‌کند می‌خواستم با دختر بزرگم تماس بگیرم و ببینم در زمان غیبت ما چه اتفاقی افتاده که سمیرا با اصرار از ما خواست این کار را نکنیم و همین موضوع ما را کنجکاوتر کرد و وقتی پیگیری و اصرار کردیم بالاخره گفت چه اتفاق شومی‌برایش رخ داده است و حالا هم درخواست اشد مجازات را برای نادر داریم.
سپس سمیرا به جایگاه رفت و گفت: روز حادثه نادر با چاقو به سراغم آمد و مرا تسلیم خواسته شومش کرد. شوهرخواهرم باید اعدام شود.
پس از آن نادر به جایگاه رفت و گفت: سمیرا سال‌هاست در رشته کاراته فعالیت می‌کند. روز حادثه به خاطر رفتن به خانه دوستش با خواهرش درگیر شد، وقتی دیدم دارد همسرم را می‌زند، من هم عصبانی شدم و او را زدم.
قاضی از متهم پرسید: اما پزشکی قانونی موضوع آزار را تأیید کرده است، چه توضیحی داری؟
متهم جواب داد: من به زور با سمیرا وارد رابطه نشدم. خودش به این موضوع تمایل داشت.
قاضی گفت: پس چرا شکایت کرده است؟
متهم گفت: بعد از عروسی ما خانواده همسرم از من مبلغی پول قرض کرده بودند و چون نمی‌توانستند آن را پس بدهند فکر می‌کنم این بازی را شروع کردند تا بتوانند از زیر بار بدهی‌شان خلاص شوند و من را به دردسر بیندازند.
پس از پایان اظهارات متهم، قضات وارد شور شدند و بر اساس مدارک موجود در پرونده و گزارش پزشکی قانونی متهم را به اعدام محکوم کردند.
پس از صدور حکم، نادر به نتیجه اعتراض کرد و پرونده برای رسیدگی به دیوان‌عالی کشور رفت و قضات دیوان نیز پس از بررسی دقیق پرونده حکم صادره را تأیید کردند و نادر در یک‌قدمی‌چوبه دار قرار گرفت.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: