پایگاه خبری خانه فوتبال:

به گزارش خانه فوتبال، روزنامه سازندگی نوشت: «تاریخ معاصر ایران، مشحون از کدربودگی‌ها و ابهامات است و این موارد، خاصه در مورد سلسله پهلوی، به واسطه نزدیکی به زمان حال ما، فزون‌تر است یا حداقل بیشتر به چشم می‌آید. یکی از این نقاط مبهم و در میدان منازعه، سرویس جاسوسی و امنیت رژیم پهلوی، ساواک، است و این‌ بار، مسأله دخالتش در فوتبال و استخدام پاره‌ای از بازیکنان مطرح شده است. این نوشتار به دنبال آن است که به طور مجمل، نسبت میان فوتبال و ساواک را مورد کنکاش قرار دهد.

نبش قبر

بهانه بازخوانی اتهامات و نسبت‌ پیشکسوتان فوتبال با ساواک یا دسته‌جات سیاسی سابق، برنامه نوروز فوتبالی شبکه ورزش بود که در محتواهای تولیدی خویش، در مورد تاریخچه دو باشگاه استقلال و پرسپولیس، به عمد یا سهو، نقش تیمسار خسروانی، مؤسس باشگاه تاج در تاریخ این باشگاه را کمرنگ جلوه‌ داده و از قضا، به ویژه تلاش‌های او در راستای ضربه‌زدن به رقیب، از طریق مناسبات قدرت را برجسته کرده بود. این مسئله، اعتراض بازیکنان سابق و هواداران استقلال را برانگیخت. در این بین، حسن روشن، در صحبت‌هایی به این مسئله پرداخت که پاره‌ای از بازیکنان پرسپولیس، در استخدام اداره ساواک بوده‌اند: «چند نفر از بازیکنان پرسپولیس هم کارمند ساواک بوده‌اند! بله؛ کارمند ساواک بودند. البته شکنجه‌گر نبودند بلکه کارمند بودند.»

در ادامه سخنان روشن، دیگر پیشکسوت استقلال، علی جباری، سخنان روشن را تأیید و بیان کرد: «تعدادی از بازیکنان پرسپولیس کارمند ساواک بودند و دقیقاً این مسأله را می‌دانیم. برخی از این افراد به رحمت خدا رفته‌اند... اگر لازم باشد، اسم بازیکنان ساواکی پرسپولیس را فاش می‌کنم و به مردم می‌گویم آنها چه کسانی بودند.»

سپس نوبت به پسر همایون بهزادی، علی بهزادی، رسید که در این بین، از پدر در برابر سخنان روشن و جباری دفاع کند. بهزادی، پس از انقلاب، همواره سایه اتهام ساواکی‌بودن بر سرش سنگینی می‌کرد و فرزندش تصریح کرد: «پدر من یک کارمند ساده اداره هشتم جاسوسی بود که در سن ۱۷ سالگی او را استخدام کردند ... من هم می‌توانم با سند و مدرک ثابت کنم پنج شش نفر از بازیکنان استقلال هم توده‌ای و هم چریک فدایی بودند و اسامی آنان را اعلام کنم.»

در این بین، هادی غفاری در مصاحبه‌ای با خبرآنلاین، نقبی به این کل‌کل‌های فوتبالی می‌زند و پرونده قدیمی «شکنجه‌گر فوتبالیست» را دوباره مفتوح می‌کند: «فوتبالیست‌های بزرگی [بودند] همکار ساواک که متأسفانه بعد از انقلاب، به آنان بها داده شد. می‌دانم کارمند ساواک بودند و در شکنجه‌گاه حضور داشتند و فوتبالیست هم بودند ... مُرد رفت.»

اما ماجرا از چه قرار است؟ تا چه حد می‌توان از دخالت ساواک در ورزش و فوتبال سخن گفت و آبشخور این قبیل اتهامات چیست؟

 

پا در کفش ورزش

درآمیختگی ورزش و سیاست، پدیده‌ای است که پیش از تولد ساواک در دهه ۳۰ رخ داده بود. با تشکیل حزب توده و اقبال مردمی به آن، یکی از حوزه‌هایی که به اشغال حزب درآمد، عرصه ورزش و به طور خاص، فوتبال بود. چهره‌هایی شناس برای عامه مردم و مستغرق در سنت مردم‌داری پهلوانی و همچنین برخاستگی از قشر کم‌برخوردار جامعه، می‌توانست عایده‌های گوناگونی برای حزب داشته باشد. از جمله سمپات‌های حزب در ورزش، می‌توان امیر حمیدی، عطاءالله بهمنش و حسین فکری را نام برد. نفوذ حزب در فوتبال نیز قابل توجه بود؛ برای نمونه، ناصر فخرآرایی، بازیکن تیم راه‌آهن، عامل ترور محمدرضاشاه در سال ۱۳۲۵ بود.

اما پس از کودتای ۲۸ مرداد و سپس تأسیس ساواک، تلاش‌ها برای ایجاد جو پلیسی و خفقان در حوزه‌های مختلف جامعه آغاز شد. این مسأله، در خصوص عالم ورزش، با توجه به حجم طرفداران آن، متفاوت و سخت‌تر از سایر حوزه‌ها بود. در دهه ۳۰ و ۴۰، محبوبیت ورزشکاران سیاسی نظیر غلامرضا تختی که از طرفداران جبهه ملی و نزدیک به روشنفکران مبارز وقت بود، کار را برای ساواک بسیار دشوار می‌نمود. چنین محبوبیتی عام و فراگیر و چالش‌های ناشی از آن، ساواک را به فکر اعمال محدودیت‌های شدید در راستای کاهش محبوبیت یا حتی، بنا به احتمالات، قتل تختی انداخت. اتفاقی که از قضا در هتل آتلانتیک، هتل تحت اداره ساواک رخ داد و پیش از این، اقدامات ساواک در مورد عدم ورود به ورزشگاه‌ها و عدم شرکت در مسابقات، می‌تواند به قوت این فرضیه، کمک کند.

اما تختی تنها نمونه این مسائل نبود. در اواخر دهه ۴۰ و با حادث‌شدن واقعه سیاهکل، موج جدیدی از چپ‌گرایی و منش چریکی در میان جوانان شکل گرفت. پرویز قلیچ‌خانی، مهاجم سرشناس تیم ملی، در بهمن سال ۵۰، به دلیل فعالیت سیاسی و مطالعه کتب ممنوعه مارکسیستی دستگیر و بعدها با اعترافی تلویزیونی، اعلام پشیمانی کرد. حوزه ورزش به عنوان یکی از ملتهب‌ترین حوزه‌های اجتماعی، نیاز به دقت بیشتر از سوی ساواک داشت و تجربه تختی نشان داد که باید از محبوبیت بیش از حد چهره‌های ورزشی و سیاسی جلوگیری کرد. این مسأله، می‌تواند سبب نفوذ ساواک در ورزش، مانند سایر اصناف، باشد.

تا به امروز، تنها در خصوص یک نفر، مسأله استخدام در ساواک مشخص شده است و آن هم، مرحوم همایون بهزادی است. گرچه تکذیب و تأیید بسیار در این زمینه وجود دارد اما، گفته‌های خود بهزادی و فرزندش، مسأله همکاری با ساواک را روشن می‌کند اما کم و کیف آن، مبهم است. مرحوم بهزادی در آخرین مصاحبه خود، همکاری با ساواک را ریشه در تصمیم دولت برای اعطای حقوق به بازیکنان تیم ملی معرفی می‌کند اما فرزندش، آن‌ طور که پیش‌تر در متن آمده بود، استخدام پدر را از ۱۷ سالگی و در اداره هشتم جاسوسی خوانده بود. روایتی دیگر از علت استخدام در دست است که گویی ابهام را کنار می‌زند. محمدرضا تهرانی، مسئول جمعیت حامیان و هواداران فوتبال و تیم ملی فوتبال در گفت‌وگویی با تسنیم، علت این استخدام را چنین بیان می‌کند: «... رژیم به این فکر افتاد ... دیگر تختی دوم به وجود نیاید. بررسی کردند و دیدند که در بین ورزشکاران همایون بهزادی معروف است ... رژیم گفت که باید بیاییم و او را در خودمان بیاوریم ... آن‌ طور که خودش می‌گفت ماه به ماه می‌رفت ساواک دفتر را امضا می‌کرد و حقوق را می‌گرفت.»

موضوع همکاری با ساواک و استفاده از اطلاعات آن، در جایی نمود پیدا می‌کند. در سال ۵۴، بهزادی بعد از ترک‌ راجرز، مربی پرسپولیس می‌شود و در اردیبهشت آن سال، در دیدار با تاج، بازی را واگذار می‌کند و در انتهای بازی، بیان می‌کند که چند بازیکن استقلال، مواد مخدر استعمال کرده و مدارک آن در  کلانتری یوسف‌آباد، موجود است. بنابراین، او خواستار تست‌گیری از بازیکنان تاج می‌شود که با دخالت آتابای، رئیس فدراسیون و عبده، مالک پرسپولیس، قضیه منتفی می‌شود. ماجرای جالب در این بین، دسترسی بهزادی به چنین اطلاعات و مدارکی است که به تقویت فرضیه همکاری وی با ساواک می‌انجامد.

 

چه کسی ساواکی بود؟

اما می‌توان ریشه این منازعات را به ماه‌های اولیه پیش و پس از انقلاب رساند. در دی‌ماه ۵۷ و هنگامی که صدای شکسته‌شدن استخوان‌های رژیم به گوش می‌رسید، اتهام ساواکی‌بودن بر گرده همه بود و بایستی همگان می‌کوشیدند و تبرایی خویش از این اتهام را اثبات می‌کردند. از جمله این افراد، ورزشکاران و خاصه فوتبالیست‌ها بودند. دیدگاه چپ حاکم بر آن زمان، فوتبال را افیون توده‌ها می‌دانست و نمود آن در مطبوعات، بارز است. آیندگان مطلبی با این تیتر منتشر کرده بود: «ملتی را با شعار شش‌تایی‌ها، سه‌تایی‌ها، لنگی‌ها سرگرم می‌کردند و قهرمانان به صورت عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی، به بازی گرفته می‌شدند.» همچنین، در مقاله «نصیری رئیس سابق ساواک، ساواکی نبود» نوشت: «نام جماعتی از ورزشکاران و عمله مطرب آمده ... برادران و خواهران مبارز را شکنجه می‌دادند، نه برای پول، و ویسکی ... بلکه این کار برایشان نوعی سرگرمی و تفریح بود.»

اما رفته‌رفته، موج اثبات عدم وابستگی به راه افتاد. ناصر حجازی و حبیب روشن‌زاده در بیانیه‌ای، ارتباط خود با ساواک را نفی کردند. خبرنامه جبهه ملی در ۱۸ دی نوشت: «بی‌گمان ناصر حجازی، دروازه‌بان تیم ملی ایران با آن چهره صمیمی را این تهمت‌ها سخت گران آمده  و او را رنجه داشته است.» علی پروین نیز با امان‌نامه آیت‌الله طالقانی که در آن «چنین اتهامی را شایسته» وی نمی‌دانسته، رفع اتهام شد.

در همین اثنا، آیندگان نوشت‌: «زمزمه در شهر بسیار بود که بسیاری پاطلایی‌ها و سرطلایی‌ها در جیب خود کارت ویژه داشتند و با اداره‌های خفیه در تماس بودند.» منظور از سرطلایی، بهزادی بود. وی پس از انقلاب، با شناسایی ابراهیم بادپا، بوکسور تیم ملی، دستگیر می‌شود اما بدون اثبات اتهام شکنجه‌گری، پس از پنج ماه، آزاد می‌گردد. هم‌چنین، پدر حسن روشن، در اوایل دی در مصاحبه‌ای، اعلام کرد که فرزندش «ساواکی» نیست. روشن حتی پس از انقلاب نیز درگیر این اتهام بود و با معرفی خود به کمیته سعد‌آباد، بیان کرد: «حاضرم در هر دادگاهی حاضر شوم تا اگر کوچک‌ترین مدرکی درباره همکاری من با ساواک باشد، پای جوخه اعدام به سزای اعمالم برسم.» اندکی بعد، آیندگان نوشت: «قهرمانان جرات خارج‌ شدن از خانه را ندارند. وحشت در خانه‌شان بیداد می‌کند. به‌ لجن‌ کشیدن قهرمانان ملی، مذبوحانه‌ترین تلاش نوکران استعمار است.»

جان کلام آن که می‌توان از دخالت یا همکاری مابین ورزشکاران و ساواک در گذشته سخن گفت و شاید مدارک متقنی در این زمینه وجود داشته باشد اما رویکرد فعلی که همچون گذشته، به دنبال اتهام‌زنی و فرافکنی است، کمکی به تاریخ و روایتی صاف از گذشته نمی‌کند.»

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: