پایگاه خبری خانه فوتبال:

کامبوزیا پرتوی، کارگردان مطرح سینمای کودک و نویسنده آثار بسیاری از جمله محمد رسول الله (ص)، به دلیل ابتلا به کرونا صبح امروز در بیمارستان دی درگذشت.
کامبوزیا پرتوی کارگردان مطرح سینمای کودک و نویسنده آثار بسیاری از جمله محمد رسول الله (ص) به دلیل ابتلا به کرونا صبح امروز در بیمارستان دی درگذشت. علیرضا تابش، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، خبر درگذشت این هنرمند را تایید کرد.
پرتوی که متولد ۱۳۳۴ است ابتدای سال جاری نیز دچار سکته مغزی شده بود. او کارگردانی فیلم‌هایی چون ماهی، گلنار، بازی بزرگان، کافه ترانزیت، پرده و کامیون را برعهده داشته است. تازه‌ترین ساخته او فیلم کامیون است که هنوز به نمایش عمومی در نیامده است. او تاکنون چند جایزه داخلی و بین‌المللی را دریافت کرده بود.  فیلم‌نامه «من ترانه ۱۵ سال دارم» که کارگردانی‌اش را رسول صدرعاملی به عهده داشت، هرچند در میانه کارنامه هنری پرتوی قرار دارد، ولی حلقه واسط کارهای ابتدایی او با کارهای اخیرش و شاید شناخته‌شده‌ترین فیلم‌نامه‌ای است که او نوشت. 
رسول صدرعاملی در بزرگداشتی که برای کامپوزیا پرتوی در حاشیه جشنوراه فیلم کودک و نوجوان ۹۹ برگزار شد درباره همکار دیرینه‌اش گفته بود:
ما در سینما باید همیار و قدرشناس یکدیگر باشیم. من به کامبوزیا پرتوی بابت این همدلی و همکاری که با من داشته است، مدیون هستم. او سرنوشت من را دگرگون کرد و تا ابد قدردان او خواهم بود.
علیرضا تابش دبیر سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم‌های کودکان و نوجوان در مراسم بزرگداشت کامبوزیا پرتوی که اول آبان ۱۳۹۹ برگزار شد، گفته بود: در سینمای ایران اگر دنبال قصه‌نویس بگردیم، کسی که بر فنون داستان‫سرایی چنان مسلط باشد که بتواند ما را پای پرده‫ ی نقره ‫ای سینما نگه دارد، یکی از شاخص‫ترین‫شان بی‫شک کامبوزیا پرتوی است. 
ردپای این قصه‌‫نویس سینمای ایران را در همه ‫جای سینمای ایران می‫توان دید، از فیلم‫های جشنواره‫ای تا فیلم‫های پرمخاطب اما او بی‫شک با سینمای کودک بود که شروع کرد و با همین سینما بود که به اوج و بالندگی حرفه‫ای خود رسید. در حقیقت او رازهای دل خود را در همین سینمای کودک بود که با ما در میان گذاشت. او نقال جادوگری است که همیشه چیزی در آستین برای سرگرم کردن ما دارد.

به گفته تابش در دایره ناتمام نبود قصه‫ خوب، شاید او همان قطعه‫ ناتمامی است که آمده تا این سینما را کمی جان و روح دهد. برای اینست که وقتی پای او به میان می‫آید ماهی شب عید سفره‫  هفت سین، رنگ کودکی می‫گیرد یا شیرک، نشان همه نوجوانانی می‫شود که آماده ‫اند تا همه‫ گرازهای مهاجمی که سرزمین خیال را هدف قرار گرفته ‫اند بیرون کنند. به مدد همین توانایی است که داستان خانه درانتظار مانده‫‌گان مصیبت دیده‫ جنگ، این اندازه سرشار از اکسیری چون جستجو می‫شود. چیزی که می‫توان آن را جان‫مایه‫ ی سینمای کامبوزیا پرتوی دانست. حتی وقتی داستان گلناز یا گربه آوازه ‫خوانی دوره ‫گرد را روایت می‫کند یا حتی زمانی که در بازی بزرگان و در گیر و دار جنگی نابرابر، باید معنایی برای زندگی شخصیت‫های کودک خود بیابد.

تابش گفته بود: در موردش می‫گویند شاید او اکسیری کشف کرده که همچون پسربچه‫ای خلاق و باهوش جلوه کند، با این که به ظاهر قد و قامت بزرگ‫ترها را دارد. شاید هم دلیل لبخند مهربان همیشگی او همین باشد. او راوی دنیایی است که ما در قیل و قال زندگی گمش کرد‫ایم. او نگهبان تصاویری است که شادی دنیای کودکی را در سیاه‫بارترین دوره‫ی زندگی ما معنی می‫کند. تصاویری آن‫قدر زنده انگار همین تازگی از دنیای خیال به دیار ما آمده‫اند با وجود کسانی چون او، دنیای شلوغ ما جای زیباتری برای زندگی است، جایی برای دیدن همه‫ آنچه که خودمان را از لذت تماشایش محروم کرده‫ایم و این مگر همان راز اکسیر سینما، این فانوس خیال جادویی نیست؟

منبع: ایرنا

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: